منظور چیست، وقتی می‌گوییم کسی بیمار است؟

 

 

منظور چیست، وقتی می‌گوییم کسی بیمار است؟

 

دویچه وله :مفهوم "بیماری" مفهومی ناروشن است. در مورد اینکه معنای آن چیست، نظریه‌های مختلفی وجود دارد. از نظریه‌های مختلف، نتایج عملی مختلفی گرفته می‌شود. نشریه‌ی آلمانی "اطلاعات فلسفه" گزارش جالبی در این مورد دارد.


چه چیزی عادی است، چه چیزی غیرعادی؟ در همان آغاز درگیر کردن خود با این بحث درمی‌یابیم که قضیه سخت ناروشن است. اندیشه در این مورد را که  پیش بریم، می‌بینیم که در موردهایی خاص می‌توانیم معیارهایی پیش بگذاریم برای آنکه حالتهای عادی و غیرعادی را تعریف کرده و از هم تفکیک کنیم، اما این موضوع را هم به احتمال بسیار درمی‌یابیم که  نمی‌توانیم به یک نظریه‌ی عمومی و جهان‌شمول برسیم. واقعا نمی‌توانیم؟ چرا نمی‌توانیم؟ پرسش از پی پرسش می‌آید.

 

سلامت و بیماری، عادی و غیرعادی

 

در مورد "بیماری" هم، قضیه این چنین است. بحث در این مورد را می‌توان مورد خاصی از بحث "عادی" و "غیرعادی" تلقی کرد، زیرا می‌توان گفت سلامت، حالت "عادی" ارگانیسم است، بیماری حالت "غیرعادی" آن.

مرجع تشخیص حالت چیست یا کیست؟ پزشکی و پزشک؟ آیا موضوع، علمی ناب است؟ آشکارا، نه. کسی در یک منطقه‌ی فقیر و عقب‌مانده مشکلی دارد. با آن می‌سازد، نه خود، خود را بیمار می‌داند، نه اطرافیانش می‌گویند بیمار است. اگر کسی در محیطی برخوردار از ثروت و مکنت همان مشکل را داشته باشد، بعید نیست که مریض خوانده، شود، آن هم چه مریضی! گویا هر چه امکانات بیشتر می‌شوند، انسان نازپرورده‌تر شده و هر چه نازپرورده‌تر می‌شود، "مریض"تر می‌شود. آیا بر این قرار بیماری مفهومی است اساساً فرهنگی و تاریخی؟

 

گزارشی فلسفی

 

فیلسوفان و پزشکان دارای علایق فلسفی، مدتهاست به بحث در این مورد مشغول‌اند که واقعا منظورمان چیست، وقتی می‌گوییم کسی بیمار است.

نشریه‌ی "اطلاعات فلسفه" (Information Philosophie)، در شماره‌ی آخر سال ۲۰۰۸ خود گزارشی خواندنی در مورد این بحث دارد، گزارشی با عنوان "مشکلات مفهوم بیماری". آن را نیلز گتچالک-ماتسوتس (Niels Gottschalk-Mazouz) نوشته است که استاد فلسفه در دانشگاه بایروت است.

 

نشریه‌ی "اطلاعات فلسفه" در هر شماره‌ی خود معمولا حاوی گزارشی از آخرین بحث‌ها در موردی خاص است. این نشریه سالانه پنج بار منتشر می‌شود. محتوای آن یک مقاله‌ی اساسی مفصل، یک یا دو گزارش، یکی دو مصاحبه، خبرهای دانشگاهی، نقد کتاب و فهرستی از کتاب‌های تازه منتشرشده در حوزه‌های مختلف فلسفه است.

 

اهمیت عملی بحث در مورد مفهوم بیماری

 

نیلز گتچالک-ماتسوتس در آغاز گزارش خود به اهمیت عملی بحث اشاره می‌کند. در کشورهای پیشرفته‌ی غربی دارد گرایشی در پزشکی پا می‌گیرد که نام خود را "طبابت سبک‌زندگی" (Lifestyle) گذاشته است. پزشکی که چنین گرایشی دارد، کار خود را نه درمان، بلکه بهبود بخشیدن می‌داند. چنین پزشکی درکی دیگر از بیماری پیش می‌گذارد. او به جای بیماری از ناخوشی (malady) سخن می‌گوید. دماغ من بزرگ است. من با دماغم "خوش" نیستم، و به این اعتبار "ناخوش"ام. مُد تازه در پزشکی کشورهای ثروتمند و پیشرفته تشخیص می‌دهد که من "بیمار"م و وضع من بایستی "بهبود" یابد، تا بتوانم از ناخوشی به درآیم. اما تصور کنید، این گرایش همه‌گیر شود و همه بخواهند از "ناخوشی‌"هایشان خلاص شوند و "بهبود" یابند. آیا این رشته پایانی خواهد داشت؟ تکلیف بیمه چه می‌شود؟ بیمه‌ی ما، بیمه‌ی درمان است یا بیمه‌ی بهبود؟ آیا لازم است پزشکان به دو دسته‌ی سالم‌ساز و بهترساز تقسیم شوند؟

بیماری و قانون

در قانون، بیماری تعریف نشده است. اگر در دادگاه صالحی لازم شود در مورد بیماری کسی نظر دهند، قاضی از اظهار نظر خودداری می‌کند و تشخیص را به متخصصان وامی‌نهد. اما آیا میان متخصصان در این مورد که بیماری چیست و بیمار کیست، توافق وجود دارد؟ به عنوان مثال اعتیاد را بایستی بیماری تلقی کرد یا نه؟ اگر جامعه‌ای اعتیاد را بیماری بداند، در برخورد با آن راه دیگری پیش می‌گیرد، متفاوت با جامعه‌ای که آن را فقط کاری غیرقانونی می‌داند.

و این را نیز در نظر گیرید که گاه از مفهوم بیماری به شکلی بسط‌یافته استفاده می‌کنند و مثلا می‌گویند، فلان جامعه بیمار است. منظور از این عبارت چیست؟ آیا چنین عبارتی فقط یک بار استعاری صرف دارد؟

دو دسته نظر

در گزارش نیلز گتچالک-ماتسوتس به دو دسته نظر در مورد مفهوم بیماری اشاره شده است: دسته‌ای هنجارگزار (نورماتیو) هستند، دسته‌ای طبیعت‌گرا (ناتورالیست).

در نگاه هنجارگرا به بیماری، درک از این پدیده همراه با نوعی ارزش‌گذاری است. بیماری، یک ارزش است، یک ارزش منفی. ارزش‌گذاری یا فردی و ذهنی است، یا فرهنگی و اجتماعی و یا اینکه عمومی و عینی.

نوع نگاه نظریه‌پرداز هنجارگرا به بیماری بستگی به آن دارد که وی از کدام مکتب اخلاقی بیاید: از مکتبی که اخلاق را فردی و ذهنی می‌داند، از مکتبی که نسبیت‌باور است یعنی معتقد است ارزش‌ها نسبی‌اند و از فرهنگ و جامعه و گرایش زمانه پیروی می‌کنند، یا از مکتبی که معتقد است با وجود همه‌ی تفاوتهای فردی و اجتماعی و فرهنگی، می‌توان به وجود ارزش‌های جهان‌شمول باور داشت.

طبیعت‌گرایان می‌کوشند تنها با کمک مفاهیم علوم طبیعی، پدیده‌ را توصیف و تبیین کنند. در میان آنان این گرایش قوی است که کارکرد ارگانیسم معینی را در حالتی خاص بهینه فرض کنند، بکوشند با معیارهایی عینی این بهینگی را تعریف کنند و بعد بگویند که انحراف از این حالت، بیماری است. یک معیار بهینگی، به عنوان نمونه، توانایی برای بقاست. ارگانیسمی که توانایی‌اش برای بقا کاستی گیرد، بیمار است.

لزوم پرهیز از یک‌جانبه‌نگری

گتچالک-ماتسوتس پس از شرح نظرات مختلف، این جمع‌بند را عرضه می‌کند که پدیده را بایستی بسیار پیچیده دانست، آن را در پیچیدگی‌اش در نظر گرفت و در تبیین‌ آن از یک‌جانبه‌نگری پرهیز کرد. به نظر گتچالک-ماتسوتس نمی‌توان واقعاً مرزی کشید و گفت اینجا کار پزشکی درمان است، آنجا به‌سازی. موضوع، هم اخلاقی است، هم علمی. نگرش علمی بایستی هر دو جنبه را در نظر گیرد، دو جنبه‌ای را که به نظر گتچالک-ماتسوتس نمی‌توان آنها را در یک نظریه‌ی جامع به وحدت رساند.